دیدگاه نسیم روشنایی در تارنمای رادیو زمانه که در حاشیه تزریق اسید به سگهای ولگرد شیراز و مرگ سمیه مهری از اسید نوشته شده است.
با اسید از زنان انتقام می گیرند، با اسید نهی از منکر می کنند، با اسید سگهای ولگرد را میکشند و تجارت میکنند، با اسید حکومت میکنند.
سمیه مهری که اردیبهشت سال ۹۰ قربانی اسیدپاشی شوهرش بود، ۲۵ فروردین ۹۴، پس از چهار سال از بیماری ریوی ناشی از اسید جان سپرد. سمیه تصمیم داشت از همسر معتادش جدا شود ولی او راضی نمیشد و سمیه را به اسیدپاشی تهدید کرده بود. در نهایت نیمه شب شبی از شبهای اردیبشهت چهار سال پیش، در حالی که سمیه و دختر کوچکش، رعنا، در خواب بودند، همسر سمیه نقشهاش را اجرا کرد.
۲۵ فروردین ماه ۹۴ اما ویدئویی منتشر شد که در آن سگهای ولگرد با تزریق اسید کشته میشدند. کشتار این سگها در یکی از شهرکهای صنعتی شیراز رخ داده و به گفته یکی از فعالان حقوق حیوانات، عاملان در ازای ارائه هر لاشه ۱۵ هزار تومان دریافت میکنند.

پس از حادثه مرگ سمیه مهری از اسیدپاشی و اسیدپاشیهای زنجیرهای سال گذشته و کشته شدن سگ های ولگرد با تزریق اسید، این قطعه از شعر «از مرگ» احمد شاملو به ذهن میآید که:
«هراس من باری همه از مردن در سرزمينی است كه مزد گوركن از آزادی آدمی افزونتر باشد».
اما مسئله از فقدان آزادی هم فراتر است. این اتفاقها بر این صحه میگذارند که در این سرزمین نه جان انسان و نه جان هیچ موجود زندهای ارزش ندارد و به سادگی میتواند با اسید و گلوله و طناب دار و آلودگی هوا به باد برود.

خرده جنایتها و خرده جنایتکارها
جنایتکار لزوما موجودی بیرحم، خشن یا بیماری روانی نیست که به طور سادیستی از نابود کردن دیگران لذت میبرد. جنایتکار بودن سطوح متفاوتی دارد و تبدیل شدن فردی عادی به فردی جنایتکار ناممکن نیست. بعضی شرایط ذهنی و عینی چنان تاثیری بر فرد میگذارند که ممکن است او را در یک لحظه به جنایتکار تبدیل کنند.
عواملی ذهنی و مادی که باعث میشوند انسانها به دیگر انسانها و موجودات زنده آسیب جدی برسانند، عواملی هستند همچون خشم و کینه، انتقام، غیرت، منافع مالی، شستوشوی مغزی و تحریک شدن توسط ایدئولوژی مرگبار و …. اما آنچه در پس این هیجانها ، احساسات و وضعیتهای ذهنی، فرد را به سویی سوق میدهد که به هر دلیلی جان موجود زنده دیگری را بگیرد، این است که فرد در حالتی ذهنی قرار میگیرد که برای دیگری حق زنده بودن یا حق زندگی سالم قائل نیست.
مردی که همسرش را به دلیل اینکه تصمیم طلاق گرفته، قربانی اسیدپاشی میکند، برای همسرش حق زندگی سالم و شاد قائل نیست. مردانی که بر صورت زنان و دختران به جرم بدحجابی اسید پاشیدند، برای آن زنان حق زیستن قائل نبودند و با ایدئولوژی مرگبارشان توجیه شده بودند که این زنان گناهکارند و باید مجازات شوند.

در جنگ جهانی دوم، کارمندان دولتی که یهودیان، اقلیتهای جنسی، کمونیستها و کولیها را به سادگی در آشویتس و دیگر اردوگاههای کار اجباری می کشتند، جنایتکار زاده نشده بودند. مردمی که همسایههای یهودی خود را لو میدادند، جنایتکار مادرزاد نبودند. آنها متقاعد شده بودند که چنین افرادی حق زیستن ندارند.
مادرانی که در بحبوحه انقلاب ۵۷ و سالهای اول دهه شصت فرزندان مجاهد یا چپشان را با افتخار لو میدادند، جنایتکار نبودند بلکه در آن زمان توجیه شده بودند که جان برخی افراد که ایدئولوژی خاصی دارند، بیارزش است؛ سپس در جنایتی سیستماتیک همدست شدند و جنایت کردند.
جنایتهای کلان و جنایتکار بزرگ
سگهای ولگرد شیراز با تزریق اسید کشته شدند اما هنوز هیچ نهاد و سازمانی مسئولیت این کشتار را به عهده نگرفته است. شهردار این شهرک صنعتی این جنایت را گردن سازمان پسماند میاندازد. مدیر عامل این سازمان تمام ماجرا را ساختگی میخواند و میگوید: «شهرکهای صنعتی به هیچ وجه تحت نظارت شهرداری یا سازمان پسماند نیستند و هر شهرک بهطور مجزا توسط مدیر مربوط اداره میشود.»
این جنایت اما رخ داده است. پیمانکاری وجود داشته که توسط سازمانی به کار گماشته شده و مردانی بودهاند که به سگها اسید تزریق کرده و در ازای لاشه آنها ۱۵ هزار تومان دریافت کردهاند. سازمانی که این اختیار را به پیمانکار داده است و پیمانکار و افرادی که عاملان این کشتار خشونت بار شدهاند، یک وجه مشترک دارند: آنها حق زندگی سگها را به عنوان موجودات زنده به رسمیت نشناختهاند و آنها را به فجیعترین شکل ممکن کشتهاند.

با وجود این، در کنار این زشتی ها، افرادی هم وجود دارند که پس از انتشار ویدئوی کشتار سگها این خشونت را برنتابیدهاند. تاکنون تعدادی از مردم در شیراز، مشهد و تهران علیه این جنایت اعتراض کردهاند و از دولت خواستهاند که عاملان را دستگیر کند و پاسخگوی این خشونت باشد.
فراتر از تذکر لسانی
قبل از اسیدپاشیهای زنجیرهای اصفهان، محمدتقی رهبر، امام جمعه اصفهان، گفته بود: «امر به معروف و نهی از منکر باید از تذکر لسانی فراتر برود.»
پس از آن، گویا افرادی توجیه شدند که جان و سلامت زنان از حجاب آنها بیارزشتر است و آنان را قربانی اسید کردند. ماهها از این مسئله گذشته است و هنوز عاملان اسیدپاشی اصفهان دستگیر نشدهاند. آیا پلیس و سیستم امنیتی ایران که تمام جزییات زندگی مردم را کنترل میکند، توان دستگیر کردن این مجرمان را ندارد؟
چه مردانی که زنان را از سر حسادت، غیرت یا انتقام، قربانی اسید کردهاند و چه آنهایی که برای نهی از منکر به صورت زنان اسید پاشیدند، در بستری پرورش یافتهاند که در آن خشونت و جنایتی سیستماتیک جاری و توجیهپذیر است: خشونتی که در ایدئولوژی اسلام وجود دارد، وقتی زنان را تکمیل کننده مردان میداند و به مردان حق تمام و کمال میدهد که زنان را تنبیه کنند. این خشونت سیستماتیک که به زنان تحمیل میشود، توسط حقوق قضایی نابرابر، تبعیض در بازار کار و تحصیل و … در سطوح گوناگون زندگی شخصی و اجتماعی، به آنها اعمال میشود.
حقی که وجود ندارد
در ایران حق زیستن و برخورداری از زندگی آزاد و برابر برای همه مردم وجود ندارد. مجازات اعدام و سنگسار و قصاص در قانون اساسی ایران نشان میدهند حکومت این اختیار را برای خود قائل است که جان موجودات زنده را بگیرد. حق زیستن و سالم بودن در این سرزمین سلسله مراتب دارد. اگر فرد به هرم قدرت نزدیک باشد، جانش ارزشمند میشود.
سپس پای جنسیت به میان میآید. جان مردها از زنان برتر است. دیه زنها هنوز از مردها کمتر است. اگر از کمتر پنداشتن ارزش جان و زندگی سالم و شاد اقلیتهای قومی، مذهبی و مهاجران و دگراندیشان بگذریم، ارزش جان حیوانات در آخرین مراتب اولویت و اهمیت قرار دارد.
اگر بستری مهیا باشد که انسانها را به سویی سوق دهد که جان دیگر موجودات زنده ارزش ندارد یا ارزش کمتری دارد، برخی ممکن است به مهرههای ماشین کشتار تبدیل شوند. چیزی که مانع چنین جنایتهای خرد و کلان میشود، به رسمیت شناختن حق زیستن برابر برای تمام موجودات زنده در جامعه است که اولین سنگ بنایش به رسمیت شناختن ساختاری این حق در نظام حقوقی و قضایی است.
به علاوه، قائل شدن حق زنده بودن برابر برای تمام موجودات زنده درک کردنی و یاد گرفتنی است. فعالیت پیگیر جنبشهای اجتماعی، زنان، محیط زیست، کارگری، حقوق بشری و … سهم بسیاری در تغییرات مثبت ساختاری و آگاهی تودهای داشته و خواهد داشت.
آگاهیبخشی از طریق نظام آموزشی، رسانهها و هنر و ابتکار مردم در واکنش نشان دادن به زشتیها و نابرابریها، در آینده جامعه و مردمی میسازد که نه به سادگی دست به جنایتهای سیستماتیک میزنند و نه به پیچ و مهره ماشین جنایت سیستم تبدیل میشوند. گرچه زشتیها وجود دارند اما آدمی هم چارهساز است.