- امروز یک خانواده ۴نفره در شهرضا در استان اصفهان با اسید مورد حمله قرار گرفتند که حال ۲نفر از آنها وخیم گزارش شده است.
پيکر زن ايرانی در فرهنگ اسيد پاشی (بخش نخست)
رضا کاظم زاده، روانشناس و پژوهشگر مقیم بلژیک، که کتاب «روانکاوی بوف کور» را نوشته، در پنج مقاله، فرهنگ اسیدپاشی در ایران را مورد بررسی قرار داده است.
در ايران همه اتفاقات با شتابی سرگيجه آور روی می دهند، رويدادها به سرعت خبرساز می شوند و رويدادهای خبرساز شده ی پيش از خود را از صحنه بيرون می رانند.
در اکثر مواقع دليل اين اضطرار، نابهنگامی و همزمان شدت تاثری است که رويدادها در ذهن و روان شهروندان ايرانی ايجاد می کنند.
شتاب رويدادها و ماجراها در اين سال های جمهوری اسلامی، عجول شدن و عجول ماندن کنش گران سياسی و اجتماعی را با خود بهمراه آورده است.
شتاب زدگی در فهم رويدادها، از آنجايی که ذهن را به کمبود وقت معتاد می سازد، ناگزير به ايجاد و در نهايت تقويت عادت های فکری که به مرور به کليشه هايی ثابت و تغيير ناپذير تبديل می گردند می انجامد.
بدين سبب است که در حال حاضر، هر واقعه ی ناگواری در ايران، بلا درنگ از سوی مخالفان به جمهوری اسلامی و از سوی نمايندگان جمهوری اسلامی به نيروهای مخالفش در ايران يا خارج از ايران ربط داده می شود.
تکرار مدام کليشه های در ظاهر متفاوت ولی در بنيان هم جنس و ثابت، نه تنها به فهم ما از رويدادها نيفزوده بلکه ويژگی های هر کدام از آن وقايع را در لابلای کلی گويی ها گم و پنهان ساخته است. (۱)
اسيد پاشی های سال گذشته در شهر اصفهان يکی از رويدادهای بهت آور و دهشتناکی بود که در ابتدا به سان صاعقه بر ذهن و روان انسان های بيشمار فرود آمد، وحشتی ناگهانی، شديد و دسته جمعی پديد آورد و سپس به همان سرعت از پهنه ی همگانی و دنيای مجازی ناپديد گشت. در مقاله ای که پيش روی داريد تلاش شده تا به جنبه های گوناگون اين واقعه ی دردناک و آسيب زا (traumatique) بينديشيم و بر سر برخی از نکات آن درنگ کنيم. ( trauma در زبان فارسی آن را به “تجربه ی آسيب زا” بر گردانده اند که در ضمن مرکب بودن باز هم معنای کامل مفهوم را ادا نمی کند.)
ترومای جمعی (۲)
در حکايت از تاثير چنين رويدادهايی بر روان انسان، در اغلب موارد می بايست از ترومای عمومی و جمعی سخن به ميان آورد. روان شناسانی که به درمان روان های آسيب ديده می پردازند به خوبی با پيامدهای تروما که در اثر شدت شوک، موجب ناتوانی در قدرت بيان و حتی در قوای عقلی برای فهم و مهم تر از آن هضم رويداد می شوند آشنا می باشند.
تروما دقيقا به دليل شدت و همينطور وقوع غافلگيرانه اش عقل و روان آدمی را دچار “بُهت زدگی” (stupeur) می کند. ناتوانی هم در درک عقلانی و هم در بيان و ابراز عاطفی آنچه فرد در درون خود تجربه می کند، دستگاه روانی را وا می دارد تا تمام توان خود را در بيرون راندن خاطره ی ناگوار از ساحت خود آگاهی و در مواردی حتی از حافظه بکار گيرد. به همين دليل نيز در موارد شديد، افراد آسيب ديده گاهی حتی اتفاقات مربوط به قبل و بعد از واقعه را به خاطر نمی آورند.
اسيد پاشی های سال گذشته در شهر اصفهان يکی از رويدادهای بهت آور و دهشتناکی بود که در ابتدا به سان صاعقه بر ذهن و روان انسان های بيشمار فرود آمد، وحشتی ناگهانی، شديد و دسته جمعی پديد آورد و سپس به همان سرعت از پهنه ی همگانی و دنيای مجازی ناپديد گشت.
با سرکوب کردن “بازنمايیِ” (۳) واقعه، احساس ترس و وحشت همراه با آن نيز به ناخودآگاه واپس رانده می شود. در فرآيند واپس رانی، بازنمايی واقعه از احساسِ وحشتِ همراه با آن جدا می شود (dissociation) و امکان پيوند مجدد اين احساس را به بازنمايی های جديد که ديگر ربط مستقيمی به واقعه ی آسيب زا (traumatique) ندارند فراهم می آورد.
اين بازنمايی های جديد می توانند در عوالم ناخودآگاهی به سان کابوس و يا در دنيای بيداری مثلا به شکل انواع و اقسام هراس های ناموجه (phobie) ظاهر شوند و در کارکردهای روان مشکلات جدی و دراز مدت ايجاد کنند. احساس گسسته از واقعه ی آسيب زا همچنين می تواند در درگيری های زندگی روزانه به شکلی ناگهانی و به صورت خشم های شديد و گاه غير قابل کنترل بروز نموده حتی در بعضی موارد به اعمال خشونت، بر عليه خود و يا ديگری، بيانجامد.
با اين حال يکی از مهم ترين روش های درمان و مقابله با پيامدهای بويژه دراز مدت تروما، يادآوری واقعه ی دردناک، البته در شرايط و محيطی امن، برای بازخوانی مجدد واقعه ی آسيب زا و دست آخر تلاش برای فهم آنچه بر خود گذشته می باشد.
اگر بحث را بيشتر بر حول ترومای جمعی از نوع واقعه ی اسيد پاشی در شهر اصفهان متمرکز نماييم، می توان گفت که يکی از مهم ترين روش های مقابله با پيامدهای اجتماعی ترومای جمعی نيز به همين ايجاد فضای آرام برای بحث و گفتگوی جمعی، توليد روايت های گوناگون از جانب افراد و دستجات متعدد و ايجاد فهم و درکی مشترک و در عين حال چند وجهی از رويداد باز می گردد.
چنين کاری تنها از طريق باز گذاشتن دست رسانه ها در تهيه و پخش اخبار درست و کامل، توضيحات مقامات مطلع در پليس، شهربانی، مقامات قضايی و غيره، شناسايی مرتکبين جنايت و اجرای محاکمه ی علنی، انعکاس سخنانان قربانيان مستقيم و نزديکانشان، نظرخواهی از مردم، برگزاری بحث های متخصصان برای روشن نمودن جنبه های جامعه شناسانه، روان شناسانه، جرم شناسانه، حقوقی و غيره اين وقايع دردناک ممکن می گردد.
حال اگر برخلاف آنچه گفته شد مقامات دولتی تلاش کنند تا با بی اهميت جلوه دادن رويداد هر چه زودتر پرونده آن را ببندند، در واقع درست به سان نيروی سانسور در ساحت پيش-خودآگاهی، تنها موفق می شوند تا خاطره ی آن رويداد را به ناخودآگاه جمعی واپس برانند. در اين حالت عاطفه و احساسات سرکوب شده ای که اين وقايع توليد می کنند، به مثابه فنری فشرده در لايه های روان انسان ها جای می گيرد و در آينده ای دور يا نزديک می تواند به سان آتشفشانی در پی اتفاقات گوناگون اجتماعی و يا در برخوردهای فردی در ميان شهروندن سر باز کند.
حال اگر برخلاف آنچه گفته شد مقامات دولتی تلاش کنند تا با بی اهميت جلوه دادن رويداد هر چه زودتر پرونده آن را ببندند، در واقع درست به سان نيروی سانسور در ساحت پيش-خودآگاهی، تنها موفق می شوند تا خاطره ی آن رويداد را به ناخودآگاه جمعی واپس برانند. در اين حالت عاطفه و احساسات سرکوب شده ای که اين وقايع توليد می کنند، به مثابه فنری فشرده در لايه های روان انسان ها جای می گيرد و در آينده ای دور يا نزديک می تواند به سان آتشفشانی در پی اتفاقات گوناگون اجتماعی و يا در برخوردهای فردی در ميان شهروندن سر باز کند.
سرکوب اين اتفاقات بی شمار در سه دهه ی گذشته، اقتصاد روانی ايرانيان را بسيار شکننده، ناپايدار و انفجاری کرده است. شکنندگی روانی و بی ثباتی عاطفی بی شک يکی از دلايل مهم نرخ بالای خشونت در جامعه ی ما در حال حاضر می باشد.
از ميان نمونه های مهم ترومای جمعی در جامعه ی ما که متاسفانه در اين سی سال گذشته هيچگاه امکان بحث و گفتگو پيرامون آنها در محيطی آرام و فارغ از تنش های گوناگون فراهم نيامده می توان به موارد زير اشاره کرد: خشونت های مربوط به دوران انقلاب ۵۷، سرکوب خونين و پيوسته ی بسياری از اقليت های ملی، دينی، جنسيتی و غيره از همان ابتدای انقلاب تا به امروز، خشونت گسترده و مداوم روانی و جسمی بر عليه زنان، جنگ ايران و عراق، جنگ داخلی در سال های شصت، سرکوب جنبش سبز و ماجراهايی از نوع کهريزک و دست آخر همين اسيد پاشی های اخير بر چهره ی زنان و در برابر نگاه ناتوان شهروندان. اينها تنها چند نمونه از پديده هايی در جامعه ما هستند که به طور مستقيم يا غير مستقيم به سلامت روانی جمعی ايرانيان در سه دهه ی اخير ضربات عميق و ماندگار زده اند.
در ارتباط با وقايعی تا بدين پايه دهشتناک و با ابعادی اين چنين گسترده، رايج ترين کاری که به شکل دسته جمعی و در پهنه ی عمومی صورت گرفته، برگزاری “مراسم يادبود” (بنا به مورد توسط اپوزيسيون يا رژيم) است. با اين حال مراسم يادبود مکانی مناسب برای بحث، گفتگوی آزاد و نقد نيست. کارکرد اصلی اين گونه مراسم، در درجه ی نخست، بازسازی خاطره ی جمعی در جهت حفظ و تقويت احساس تعلق افراد به گروه می باشد. در چنين فضايی اولويت با تقويت احساس همبستگی و نزديکی ميان افرادی است که از نظر فکری يا تجربه ی زندگی خود را به يکديگر نزديک می يابند.
در عين اين که چنين مراسمی مسلما برای تسکين درد قربانيان و خانواده هايشان موثر و مفيد است با اين حال نمی توان از اجرای مراسم آئينی که اغلب با تکرار کليشه های تاثر برانگيز در سخنوری و نحوه ی اجرا توام می باشد، توقع ايجاد امکان برای انديشيدن جمعی و گفتگو ميان گروه های اجتماعی گوناگون با يکديگر را داشت.
نگاهی سطحی به مقالات جانبدارانه و خطابه های هيجانی که در اين گونه مراسم در داخل يا خارج از کشور برگزار می شود، به روشنی نکته ی مورد نظر ما را به نمايش می گذارد.
در جامعه ما سرکوب افکار و احساسات و واپس راندن آن به ناخودآگاه جمعی ايرانی، از ضايعات تروماتيک تابو ساخته است؛ تابوهايی که همه ی ما تحت تاثيرات روانی آن زندگی کرده و نفس می کشيم بدون اين که توانايی سخن گفتن آزادانه در باره شان را داشته باشيم. ناتوانی کنونی و مزمن ما در انديشيدن پيرامون رويدادهای دردناک تاريخ معاصر ايران باعث شده تا بيش از سه دهه تحت تاثير وقايع و اموری زندگی کنيم که هنوز به درستی نتوانسته ايم در محيطی سالم و به دور از التهاب و خشونت در موردشان به گفتگو بپردازيم (۴). وجود تروماهای جمعی متعدد در سی و اندی سال گذشته، پهنه ی همگانی جامعه ی ما را به ميدان مين تبديل کرده است.
تا کنون انديشمندان و روشنفکران ما که به سان تنها “دستگاه گوارش” روان جمعی ما در صد سال گذشته عمل کرده اند، دو روش برای انديشيدن پيرامون اين وقايع تروماتيک يافته اند، دو روشی که در پيروی از يک اصل مشترکند: احتراز از رويارويی مستقيم با تروما. يکی از اين دو روش مراجعه به گذشته (“تاريخ نگاری”) و ديگری سير و تفحص در دنيای انتزاعی انگاره ها (“فلسفيدن”) است. اين دو شيوه که البته در بسياری از موارد با يکديگر در آميخته اند، تلاش هايی هستند برای يافتن معنا، معنای آنچه در اين سه دهه بر مردم ايران رفته است، برای يافتن علت اولی و غايی زخم هايی که درد و رنج شان التيام نمی يابند.
برای انديشيدنِ اين تروماهای جمعی، از يک سو برخی شروع از ابتدای نمادين تاريخ مدرن ما را (انقلاب مشروطيت) کافی می دانند و برخی ديگر حتی تا حمله ی اعرب به ايران در هزار و سيصد سال پيش به عقب باز می گردند.
از سوی ديگر، گروهی وقايع ملموس را به انگاره های ذهنی مبدل می سازند و با جمع و تفريق گاه زبر دستانه ی اين انگاره ها، تلاش می کنند تا نظامی معنايی و جديد بر جای ايدئولوژی های فرتوت و شکسته خورده ی چند دهه ی پيش بنشانند.
هر چند بازخوانی و مکرر نويسی تاريخ معاصر و کهن – که به قصد درک آنچه امروز انسان ايرانی می زيد و احساس می کند صورت می پذيرد – از نظر علم و فن تاريخ نگاری بی اعتبار است، با اين حال از منظر تلاشی که برای فهم سوبژکتيو تروماهای جمعی و خصوصا يافتن معنا برای آنها انجام می شود، می تواند برای روان جمعی ما “مفيد” (در معنای سلامت عمومی) باشد. تاريخ پردازيی که نقطه ی عزيمتش يافتن دليل برای توجيه آنچه امروز می زييم می باشد، در حقيقت نوعی تلاش است برای روان درمانی جمعی.
خصوصيت مهم اين نوع تاريخ نويسی سوبژکتيو و هدف دار (که در عين حال آن را از تاريخ نگاری واقع گرايانه متمايز می سازد) اين است که گره ها و مراکز کانونی متن های آن تحت تاثير و حتی سيطره ی سياه چاله های نا انديشگی روان جمعی تحرير شده اند. تحليلی دقيق و روانکاوانه می تواند به دقت ارتباط ميان اين قبيل متن ها با انواع گوناگون تروماهای روان جمعی ايرانی در سی سال گذشته را به نمايش بگذارد.(۵)
وجود تروماهای فردی و جمعی بی شمار يکی از دلايل مهمی است که باعث می شود تا ما به امروز خود نگاه کنيم بدون آن که آن را ببينيم. ديدن در واقع آگاه شدن به آن چيزی است که نگاهش می کنيم. بدين ترتيب می توان چيزی را نگاه کرد بدون آن که آن را ديد. ما شاهدان – قربانيان مستقيم روزگار خود، بدون آن که قادر به مشاهده ی مستقيم برخی پديده ها باشيم، تنها تاثيرات آنها را بر روان خود و جمع احساس می کنيم.
در واقع ما شاهدان کنونی روزگار، تحت تاثير نا انديشگی های جمعی و زير سيطره ی خشم و ترس و رنج های فرو خورده و اغلب سرکوب گشته است که قلم به دست می گيريم تا در عين حکايت آنچه بر ما گذشته همزمان برخی از جنبه های دردناکش را پنهان سازيم.
در ارتباط با تروماهای جمعی و در واقع به قصد جبران ضايعات روانی، می توان همزمان به شيوه های گوناگون واکنش نشان داد: برپايی مراسم يادبود در مواقع معينی از سال، جمع آوری و سپس رسانه ای کردن شهادت قربانيان و شاهدان، برقراری دادگاه يا کميسون های حقيقت يابی و دست آخر تاريخ نگاری برای ثبت واقع گرايانه ی رويدادها.
در جامعه ی ما هنوز مرز ميان اين حيطه های گوناگون به درستی رعايت نمی شود و اهداف متفاوتی که از اجرای هر کدام دنبال می شود به خوبی شناخته نشده اند. از اين رويکردهای گوناگون، آنچه غالب است اجرای مراسم يادبود می باشد. بسنده کردن به برگزاری مراسم يادبود باعث می شود تا در ضمن حفظ يا افزايش احساس پيوستگی ميان فرد و گروه، هم فرد و هم گروه همچنان در موقعيت تروماتيک باقی بمانند.
پینوشت:
(۱) البته ناگفته نماند که کليشه پروری گاهی برای برخی از افراد و گروه ها فوايدی نيز به همراه داشته و حتی به شکل استراتژی، آگاهانه بکار گرفته شده است. شتاب در رويدادها که با خود شتاب (وا)کنشگران را به دنبال می آورد، به دليل نبود يا کمبود اطلاعات جامع و قابل اعتماد، امکان خيال پردازی و در نتيجه تطبيق رويداد به استراتژی های دراز مدت را، در هر دو اردوگاه حاکمان و مخالفانش، افزايش داده است. در اين حالت، شتاب در انتقال يا تحليل رويدادها به امکان و فرصتی برای تقويت استراتژی های جناحی تبديل می شود و در عين حال می تواند گهگاه و در صورت لزوم به توجيهی آبرومندانه برای ناپختگی گزارش ها و بی مايگی دائمی تحليل ها مبدل گردد.
(۲) trauma: در زبان فارسی آن را به “تجربه ی آسيب زا” بر گردانده اند که در ضمن مرکب بودن باز هم معنای کامل مفهوم را ادا نمی کند.
(۳) la représentation : منظور از “بازنمايی”، تصوير و تصوری است که حواس پنجگانه ی فرد از رويداد آسيب زا ضبط و به خاطره سپرده است.
(۴) يکی از مناسب ترين استعاره هايی (méthaphore) که برای فهم بهتر کارکرد تروما (فردی يا جمعی) در روان می توان بکار گرفت، تشبيه اين پديده ی روانی به “سياه چاله های فضايی” است. تروما در روان کارکردی همانند سياه چاله ها در فضا دارد. هر دو پديده به طور مستقيم قابل مشاهده نيستند و با تجربيات روزانه و شيوه ی ما در ادراک جهان بيگانه می باشند. آگاهی دانشمندان از وجود سياه چاله ها به دليل تاثيراتی بوده که بر محيط اطراف خود می گذارند؛ آگاهی فرد از وجود تروما در روان نيز از نوعی احساس “عدم و تهی” برمی خيزد، نوعی حس “نيستی” که در عين حال بر انوع گوناگون “هستی ها” (زندگی خانوادگی، جنسی، شغلی و غيره) که در حوزه ی مغناطيسی و جاذبه اش قرار گرفته باشند تاثير می گذارد. تروما در ضمن آن که به ظاهر در دنيای روان نوعی توقف و “نيستی” (در دستگاه روانی: “نا انديشگی”) ايجاد می کند، بر بخش های گوناگون از روان و حتی فيزيولوژی ما تاثير می گذارد. از آنجا که “دستگاه گوارش” روان قادر به هضم و جذب تروما نمی باشد، تروما به مثابه وجودی خارجی و مستقل در بخشی از روان جای گرفته ارگان های گوناگون دستگاه روانی را زير تاثير خود می گيرد و کارکردهای شان را مختل می کند.
(۵) روش مطالعه ی “ناخودآگاه متن” (inconscient du texte) که بلمن نوئل (Jean Bellemin-Noël)، روانکاو فرانسوی، از آن تنها در مورد ادبيات بهره می برد، اگر در جهت بررسی اغلب متون مهمی که در اين سه دهه برای توضيح “آنچه بر ما رفته” نوشته شده بکار گرفته شود، مطمئنا نتايج قابل تامل بسياری با خود بهمراه خواهد آورد.
نویسنده: رضا کاظمزاده
منبع: تارنمای رادیو فردا
جزئیات اسیدپاشی در کهنوج

موحد در گفتوگو با خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه کرمان، گفت: دیشب دو تن از کاسبان کهنوجی از سوی همصنفشان مورد اسیدپاشی قرار گرفتند.وی با تایید خبر بازداشت عوامل این اسیدپاشی گفت: این افراد در روابطشان با هم اختلاف داشتند که منجر به اسیدپاشی شد.
رییس کل دادگستری استان کرمان از دستگیری سه مظنون در این راستا خبر داد.
خلیلالله هماییراد سخنگوی کمیسیون اطلاعرسانی امنیت استان کرمان با تشریح جزییات اسیدپاشی شهرستان کهنوج گفت: دیشب در ساعت ۲۱ و ۱۰ دقیقه، فردی ۴۵ ساله که دارای مغازه لوازم یدکی در شهرستان کهنوج بود به همراه شاگردش مورد حمله اسیدپاشی دو نفر راکب موتور سوار قرار میگیرند.
وی با بیان اینکه میزان سوختگی این دو نفر ۳۰ تا ۴۰ درصد گزارش شده است ادامه داد: با اقدامات به موقع اورژانس، دو نفر مصدوم بلافاصله تحت مداوای اولیه قرار میگیرند و سپس به منظور مداوای بیشتر به کرمان اعزام میشوند.
مدیرکل امنیتی و انتظامی استانداری کرمان تصریحکرد: از دیشب اقدامات لازم توسط نیروی انتظامی و امنیتی استان برای دستگیری ضاربان صورت گرفت که در این راستا صبح امروز (۲۲ مردادماه) دو نفر برادر به همراه فرد سومی نیز که با آن دو برادر همدست بود دستگیر شدند و پرونده توسط مراجع قضایی در دست بررسی است. هماییراد درباره علت وقوع این حادثه نیز به ایسنا گفت: علت اولیه این اسیدپاشی اختلافات قبلی و انتقامگیری بوده، ضمن آنکه ممکن است در ادامه بازجوییها، دلیل واضحتری نیز بدست آوریم که اطلاعرسانی خواهیم کرد.
وی گفت: سرعت عمل نیروهای انتظامی و امنیتی استان در بدست آوردن اطلاعات و پیگیری در شناسایی از اهمیت زیادی برخوردار بود.
به گزارش ایسنا، حوالی ساعت ۲۱ دیشب یک مورد اسیدپاشی در کهنوج روی داد و اسیدپاشان از محل متواری شدند. این اسیدپاشی به دلیل اختلافات شخصی بین این افراد رخ داده و فردی که مورد اسیدپاشی قرار گرفته از کاسبان ارزان فروش بوده و از آنجا که افرادی از این اقدام ناراحت بودند، دست به این اقدام جنایتبار زدند. صاحب مغازه و شاگرد وی از ناحیه صورت، دست، چشم، شکم و پا آسیبدیده، در بخش سوختگی یکی از بیمارستانهای کرمان بستری هستند.
منبع: خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه کرمان
سابقه شصت ساله پدیده جنایتکارانه «اسیدپاشی» در ایران
«یک قسمت از سر من سوراخ شده، یکی از قرنیههایم را از دست دادهام و بدنم به شدت آسیب دیده است.
من بارها سوختن دست را با بخار آب یا قابلمه و … تجربه کردم اما این سوختن متفاوت بود.
لباسهایم در تنم پودر شد…
مردم من را به مغازهای بردند و سریع به صورتم آب پاشیدند.»
این گوشهای از بیان حادثه توسط یکی از قربانیان اسیدپاشی در اصفهان است.
حقیقتا بسیار تاسفانگیز و تاثربرانگیر بود.
با نگاهی به آمار از بین 13 مورد اسیدپاشیای که در ده سال گذشته اتفاق افتاده است و البته به صورت رسمی اعلام شده است، 10 مورد آن انگیزههای شخصی بوده و 3 مورد هم انگیزه عامل اسیدپاشی نامعلوم بود.
انگیزههایی از قبیل جواب رد شنیدن در خواستگاری، انتقام پدر شوهر از عروسش به خاطر طلاق از پسر، تصمیم جدایی از همسر، ظلم پدرانه، ازدواج همسر، تصور اشتباه درباره مزاحمت تلفنی برای همسر اسیدپاش، اعتیاد پدر قربانی و فروش جهاز دختر و حسادت زنانه مسیر زندگی قربانیان را تغییر داد.
اگر انسان میخواهد عمق فاجعه را درک کند در کنار شنیدن ماوقع حادثه و دیدن عکسهای موجود باید خود را یا خانواده خود را در چنین موقعیتی تصور کند تا ذرهای درد و رنج قربانی و خانوادهاش را درک کند.
زیبایی، شنوایی، چشم، پوست، نقص عضو، تخریب گردن و صورت و قفسه سینه تنها گوشهای از پیامدهای این حرکت وحشیانه است.
در این روزها همه فقط حرف اسیدپاشی را میزنند و تنها به اظهار همدردی اکتفا میکنند اما تنهایی، نگاههای خاص مردم، گوشهگیری و شاید تغییر مسیر زندگی سهم قربانی از دنیا باشد.
دیگر قربانی میماند و آیینهای که حتی دلش نمیخواهد در آن نگاه کند.
دیگر قربانی میماند و پارچهای که نیمی از صورتش را میپوشاند.
دیگر قربانی میماند و قربانی…
«برای اینکه خانوادهام را کمتر آزار دهم سعی میکنم سکوت کنم و از درد ناله نکنم.»
چقدر زندگی این افراد سخت میگذرد.
این افرادی که کم هم نیستند. در همین 10 سال پیش، در آبان ماه سال 83، آمنه بهرامی قربانیای که در سیدخندان توسط خواستگار سابقش مورد اسیدپاشی قرار گرفت و بعد از هفت سال حکم عامل اسیدپاشیاش صادر شد و در نهایت رضایت داد و یا داود روشنایی که یکسال بعد از وی مورد این حمله قرار گرفت و متهم هم ادعا میکرد که قربانی را اشتباه گرفته و به همین راحتی با زندگی یه انسان بازی کرد، اینها تنها نمونههایی از قربانیان این حادثه هستند.
در جدول زیر بخشی از قربانیان این حادثه را با ذکر انگیزه اسیدپاش و دیگر جزئیات میخوانید:
مشخصات قربانی اسیدپاشی | نسبت اسید پاش با قربانی | انگیزه اسیدپاش | آسیب وارد شده | زمان حادثه | مکان حادثه |
آمنه بهرامی | خواستگار سابق | ناکامی در ازدواج با قربانی | تخریب کامل صورت، سوختگی دست راست، نابینایی هر دو چشم | آبان 83 | سید خندان تهران |
داوود روشنایی | غریبه | قربانی را اشتباه گرفته بود | تخریب گردن، صورت، قفسه سینه و چشم راست | آبان 84 | مجیدیه تهران |
مادر و دختر خردسال | زن همسایه | نامعلوم | نقص عضو دست زن و سوختگی صورت مادر و دختر | تیر 89 | همدان |
معصومه عطایی 32 ساله | پدر شوهر | انتقام پدر شوهر به خاطر طلاق از پسر | سوختگی چشم، اندامهای فوقانی، صورت و قفسه سینه | شهریور 89 | شهررضا اصفهان |
سمیه 28 ساله و دخترش رعنا چهارساله | همسر و پدر | زن تصمیم به جدایی از همسر داشت | تخریب کامل سر و صورت و چشم مادر و دختر | اردیبهشت 90 | بم/کرمان |
عزیز 50 ساله | دختر روی پدر | پدرم از بچگی به من ظلم میکرد | تخریب سر و صورت و سوختگی کامل | خرداد 90 | سراب |
سیما قربانی | خواستگار سابق | ازدواج نکردن قربانی | سوختگی 60 درصدی دستها و صورت | مهر 90 | تهران |
مرد 40 ساله | همسر | همسرش ازدواج کرده بود | سوختگی صورت و قفسه سینه | بهمن 90 | تهران |
محسن مرتضوی 35 ساله | همکار | تصور اشتباه درباره مزاحمت تلفنی برای همسر اسیدپاش | سوختگی کامل سر، صورت و دستها و 19 ضربه چاقو | فروردین 91 | تهران |
تهمینه یوسفی | پدر و برادر | اعتیاد پدر قربانی و فروش جهاز دختر | سوختگی کامل سر و صورت و نابینایی چشم راست | خرداد 92 | قزوین |
صادق 23 ساله | هم محلی | نامعلوم | سوختگی سر و صورت | اردیبهشت 93 | کیانشهر تهران |
سمیه افشاری 25 ساله | همسر مردی که به او علاقه داشت | حسادت زنانه | سوختگی صورت و دست، نابینایی چشم چپ | شهریور 93 | دهدشت کهکیلویه و بویراحمد |
وکیل دادگستری | نامشخص | نامعلوم | سوختگی صورت | مهر 93 | مرند |
قوانین موجود قدرت بازدارندگی ندارند
درباره قوانین و انگیزه اسیدپاشی با یکی از جرمشناسان صحبت کردیم و وی معتقد بود که اصولا جرم یک پدیده اجتماعی است و متاسفانه جرم اسیدپاشی از جرم های به شدت ضداجتماعی محسوب میشود که در کشور ما سابقهای حدود 60 سال دارد.
سید مهدی حجتی گفت: اولین اسیدپاشی در کشور ما در سال 34 رخ داد و آن هم اسیدپاشی روی یک قاضی دادگستری بود به دلیل اینکه کسی را به حبس محکوم کرده بود. همین امر باعث شد قانونگذار در سال 37 بیاید و برای جرم اسیدپاشی قانونی را وضع کند.
وی ادامه داد: اما در واقع این قانونی که در سال 37 تصویب شد تا حال حاضر دچار تغییر و تحولی نشده و هماکنون هم دادگاه به استناد همان قانون سال 37 در قوانین مربوط به قصاص و دیه تصمیم میگیرند.
این وکیل دادگستری اظهار داشت: از طرفی اگر بخواهیم علت را جستجو کنیم باید بگوییم که قوانین فعلی قابلیت بازدارندگی را در برابر اسیدپاشی ندارند.
حجتی گفت: در واقع مجازات در قوانین باید جوری باشد که فرد مجرم با احتساب آن مجازات دیگر سمت جرم نرود. در حالی که این قانون اسیدپاشی فاقد این ویژگی است و شاهد آن هم وقایع سالیان گذشته است.
دسترسی آسان به اسید در ایران
وی ادامه داد: یکی از معضلات ما این بحث تسهیل دسترسی به این مایع است. این مایع به راحتی در دسترس همگان قرار میگیرد و هیچ گونه رهگیری آن هم امکانپذیر نیست در صورتی که در برخی از کشورهای دنیا فروشنده مواد منفجره یا مضر برچسب و کد رهگیریای دارد که مشخص میکند این ماده را چه کسی خریده و در کجا میخواهد استفاده کند ولی متاسفانه در کشور ما اینگونه نیست.
این حقوقدان در خاتمه افزود: درباره انگیزه هم باید بگویم که اغلب آنها انگیزههای شخصی یا انتقام از جامعه است.
اسیدپاشی اقدامی تروریستی است
حجت الاسلام پورمحمدی، وزیر دادگستری با بیان این که نیروی انتظامی و دستگاه های ذیربط به دنبال شناسایی عاملان اسیدپاشی در اصفهان هستند، گفت: این اقدامات بی قاعده ای است که با هزینه کم، غافلگیرانه و راحت می توان آن را انجام داد.
وزیر دادگستری خاطر نشان کرد: ما خیلی نگران این موضوع هستیم و امیدواریم عاملان آن شناسایی شده و به مجازات برسند.
پورمحمدی تصریح کرد: همه مسئولان و دست اندرکاران با تمام قدرت و انگیزه در تلاش هستند تا این افراد را شناسایی کنند و همچنین امیدوارم دیگر اجازه بروز چنین حوادثی را ندهیم.
اشد مجازات برای عاملین اسیدپاشی و رسیدگی بدون نوبت به پرونده
همچنین غلامحسین محسنیاژهای، معاون اول قوهقضاییه هم گفت: قوه قضاییه در رابطه با عاملان ماجرای اسیدپاشی اصفهان پیگیر دستگیری این افراد هستند و آمادهاند در صورت دستگیری به سرعت بازپرسی صورت گرفته و عاملان به اشد مجازات برسند.
اژهای افزود: بسیار ناگوار است که خانمی جوان ظاهر خود را به طور کل تا پایان عمر از دست بدهد و علاوه بر رنج بیماری برای خود و خانواده و عذاب معالجه و تبعات پس از آن از هزینه درمان نیز رنج بکشد.
وی تصریح کرد: درست است که این اقدام قابل قصاص است و عاملان اینگونه اقدام حتماً باید مجازات شوند ولی باید مجازاتی بازدارنده در این مورد صورت گیرد تا دیگر کسی جرأت نکند دست به اینگونه اقدامات بزند.
سخنگوی قوه قضاییه گفت: در این راستا ریاست دادگستری اصفهان از دادستان این استان و مسئولان امنیتی خواسته تا این پرونده را پیگیری کنند و عاملان این اقدام شناسایی شوند.
اژهای در مورد برخی خبرها در این زمینه در سایتها گفت: براساس اطلاعات جمعآوری شده در این زمینه تاکنون تأیید نشده است که این اقدامات به علت بیحجابی افراد صورت گیرد چرا که با توجه به ارتباطاتی که با این افراد گرفته شده است این افراد جزو بیحجابها نبودهاند و اطلاعاتی که در برخی سایتها آمده است تأیید شدنی نیست.
وی اظهار داشت: این پرونده در خارج از نوبت رسیدگی خواهد شد.
تقریبا تمام مسئولان و حتی مردم از این اقدامات وحشیانه بیزارند و مسئولان هم قول مساعدت و پیگیری و بررسی این موضوع را دادهاند.
امیدواریم با وضع قوانین جدیتر و محکمتر دیگر شاهد اینگونه جنایات و جرم های اجتماعی نباشیم و با جدیت دستگاه قضایی عاملان این جریان با اشد مجازات به سزای خود برسند و درس عبرتی برای دیگران شوند.
گسترش خشونت عليه زنان در ايران

تشديد فشار به زنان در ايران بهويژه در ماههای اخير را بايد نشانهای از عزم بنيادگرايان اسلامی به پيشرویهای بيشتر و تحکيم موقعيت خود در قدرت سياسی جستوجو کرد. اسيدپاشی جلوهای از نمايش اقتدار و خشونت بیرحمانه به قصد ويرانگری، انتقام و يا واداشتن به تمکين از طريق هراسافکنی است.
به مناسبت روز جهانی مبارزه با خشونت عليه زنان
خشونت عليه زنان يکی از جدی ترين مشکلات جوامع بشری در سطح جهانی است که بررسی ابعاد، ريشه ها و چاره جويی برای روياروی با آن همچنان يکی از دغدغه های دست اندرکاران اين مشکل اجتماعی است. بنا بر آمار سازمان بهداشت جهانی در سال ۲۰۱۳، دست کم بيش از يک سوم از زنان در سرتاسر جهان، خشونت جنسی يا فيزيکی را تجربه کردهاند. در کشورهای موسوم به جهان سوم و حتی برخی از کشورهای اسلامی اين رقم گاه به سه چهارم افزايش يافته است. در ايران اين ميزان به رقم ۶۶ درصد می رسد و در سطح بين المللی خشونت عليه زنان در ايران در رده بالايی قرار دارد. با اين همه در برخی از نواحی کشور نظير کردستان و اهواز بيش از چهار پنجم زنان دستکم يکبار خشونت عليه خود را تجربه کرده اند. اين که آمار بالای خشونت عليه زنان آيا ناشی از افزايش آگاهی جنسيتی و شکايت عليه خشونت نسبت به گذشته است يا آن که تعداد خشونت ها عليه زنان به طور مطلق افزايش يافته است، دقيقا روشن نيست و دلايل آن در کشورهای مختلف می تواند متفاوت باشد. علاوه بر آن در بسياری از اين آمارها خشونت روانی عليه زنان بازتاب واقعی نيافته است و بسياری نيز از ترس و يا شرم، تجربه خود از خشونت را بيان نمی کنند.
با اين همه، بسياری از دولت ها تلاش دارند تا با برنامه ريزی و اتخاذ سياست های مبتنی بر تامين برابری جنسيتی، زمينه های کاهش خشونت را فراهم آورند. اما در ايران و بسياری از کشورهای منطقه، شاهد گسترش حملات علنی و خشونت سازمان يافته عليه زنان هستيم. اين تنها به جريانهای اسلامی نظير داعش که زنان را همچون بردگان جنسی در بازار می فروشند و يا بوکوحرام در نيجريه که به صدها دختر نوجوان تجاوز کرده اند خلاصه نمی شود. در کشورهايی پيشرفته تر منطقه همچون ترکيه و ايران نيز حملات رسمی به زنان گسترش يافته اند. در ترکيه، گذشته از محدود تر شدن حقوق زنان پس از روی کار آمدن حزب اسلامی عدالت و توسعه، اظهار نظر اخير اردوغان رئيس جمهور کشور در تاکيد بر “سرشت” نابرابر و وظايف متفاوت زنان و مردان و حمله به فمينيستها، موجی از خشم و نگرانی آفريد. بسياری آن را ناقض قانون اساسی ترکيه، کنوانسيون های بين المللی درباره برابری جنسيتی و اظهار نظری که به رشد خشونت عليه زنان منجر خواهد شد، ارزيابی کردند. در ايران ماجرای اسيد پاشی های اخير در اصفهان، ارائه طرح های زن ستيزانه به مجلس و گسترش سکسيسم و ادبيات مبتذل در تحقير جنستی زنان (ولگاريسم) به ويژه در شبکه های مجازی، نشانه هايی از گسترش خشونت فيزيکی، قانونی، جنسی، روانی عليه زنان در ايران است. اين مقاله که گوشه ای از آن پيشتر در بی بی سی درج شد، با بررسی اسيد پاشی های اخير با نگاهی گذرا به علل افزايش خشونت سازمان يافته عليه زنان در ايران می پرازد.
نشانه شناسی اسيد پاشی های زنجيرهای
در جهان، سالانه حدود ۱۵۰۰ مورد اسيد پاشی رخ می دهد که زنان ۸۰ درصد از قربانيان آن را تشکيل می دهند. اين پديده گرچه در برخی از کشورهای اروپايی و امريکای جنوبی نظير بريتانيا و کلمبيا نيز در ساليان اخير دهها قربانی زن و مرد گرفته است، با اين همه به عنوان روشی برای مجازات زنان بيشتر در کشورهايی آسيايی و آفريقايی رخ می دهد که در آنجا زنان از موقعيت آسيب پذيرتری برخوردارند. از جمله کشورهايی همچون بنگلادش، هند، پاکستان، کاموج، ويتنام، هنگ کنگ، چين، عربستان سعودی، عراق و ايران، آفريقای جنوبی، اتيوپی، اوگاندا، جامائيکا و….
از تاريخ اسيد پاشی در ايران و ديگر کشورهای آسيايی حدود شش دهه می گذرد و ۹۰ درصد از قربانيان اسيد پاشی در ايران زنان بوده اند. اسيد پاشی ها معمولا در پی درگيری های فردی، خانوادگی، ناموسی و گروهی، همچون خشونتی بيرحمانه و ساديستی به قصد نمايش اقتدار، انتقام گيری، هراس افکنی و ويرانگری رخ می دهند که نتايج آن در بسياری از موارد علاوه بر نقص جسمانی، اختلال های روانی، ترس دائمی، افسردگی، اعتياد و افزايش ميل به خودکشی و انزوای فرد بوده است.
آماج اصلی اسيد پاشی ها معمولا صورت زنان است تا نه تنها “زيبايی زنانه” و امکان تماشا، باليدن و لذت بردن از آن برای فرد و يا ديگری برای همودشه محو شود بلکه از توان “بينايی” زنان کاسته و تا آنجا که ممکن است آنان را از حضور دلخواه و دلپذير در زندگی اجتماعی، خانوادگی و جنسی محروم کرده و با زجری جاودان همراه سازد. اسيدپاشی جلوه ای از نمايش اقتدار و خشونت بيرحمانه به قصد ويرانگری، انتقام و يا واداشتن به تمکين از طريق هراس افکنی است.
به عبارت ديگر آنجا که تمامی ابزارها برای کنترل سکسواليته زنان و تحکيم اقتدار مردانه بر زنان بی اثر می ماند، اسيد پاشی می تواند همچون مجازاتی به شدت آسيب رسان – و به لحاظ روانی نوعی “مجازات ابدی” و “اعدام روانی”- در بازتوليد اقتدار مردانه و وحشت آفرينی نقش ايفا کند تا زنان را از پی گيری زندگی به دلخواه خود ناتوان و پشيمان سازد.
معمولا اسيدپاشی ها به صورت فردی، شخصی، موردی و بيشتر توسط مردانی که با از دست دادن کنترل بر زنان، خود را “بازنده” می بينند، صورت می گيرد و بسيار به ندرت خصلت زنجيره ای می يابد و کمتر آز آن کمتر به چالشی سياسی بين حکومت و مردم نيز بدل می شود. يکی از اين نمونه ها، اسيد پاشی طالبان بر روی دختران مدارس در شش سال پيش برای جلوگيری از حضور آنان در مدارس بود. جديد ترين مورد نيز مربوط به اسيد پاشی های اخير در اصفهان است که همچنان يکی از مهمترين موضوعات داغ جامعه است.
“تهديد زنان بد حجاب” واسيد پاشی های زنجيره ای در اصفهان
همزمانی حادثه اسيد پاشی زنجيره ای بر صورت زنان “بد حجاب” در اصفهان با شدت گرفتن کمپين تبليغاتی و تهديدات برخی از امامان جمعه و مقامات کشور عليه “بدحجابی”، تاکيد پی درپی بر ضرورت رويارويی جدی تر با اين پديده در ماه های اخير و طرح های ارائه شده درمجلس برای تصويب اقدامات موثرتر عليه بدحجابی (همچون “آمران به معروف و ناهيان از منکر”،”صيانت از حريم عفاف و حجاب” و طرح “تفکيک جنسيتی”)، گمانه زنی مبنی بر مرتبط بودن اين اقدامات با مسئله حجاب را به شدت در اذهان عمومی دامن زده است.
در زمينه کمپين تبليغاتی عليه “بد حجابی”، سخنان ائمه جمعه در شهرهای گوناگون نظير اظهارات يوسف طباطبايینژاد و محمد تقی رهبر (امامان جمعه اصفهان)، سيد احمد خاتمی و احمد جنتی (امامان جمعه تهران)، سيد احمد علم الهدی (امام جمعه مشهد) و علی برهان (امام جمعه مهريز يزد) و… ، نشانگر آغاز دور نوينی از جنگ روانی گسترده در تحقير زنان “بدحجاب” است که از جمله به القاب “الاغ پالان دار”، “گرگ درنده” و “خفاش شب” مزين شده اند. اين ائمه جمعه بدحجابی را به عنوان پديده ای “بدتر از سرفت و آدم کشی” که “امنيت ملی را به خطر می اندازد” معرفی کرده و زنان “بدحجاب” را با “ارازل و اوباش و آدمشکان” که “مبارزه فرهنگی با آنان کافی نيست”، همرديف قرار داده اند. علاوه بر آن با “فاجعه فرهنگی” خواندن بد حجابی و سخن گفتن از “بالا بردن چوب تر برای مقابله با آن” که “برای حل اين مساله بايد خونهای پاکی ريخته شود”، تهديدی عريان، تحريک افکار عمومی و تشويق به استفاده گسترده تر از خشونت برای رويارويی با “بدحجابی” همچون مصداقی از ” امر به معروف و نهی از منکر” را به نمايش گذاشته اند.
علاوه بر آن، ارائه طرح های جديد به مجلس عليه حقوق زنان، خود به معنای بستر سازی عمومی برای اعمال خشونت گسترده ترعليه زنان است. برای نمونه طرح “صيانت ازحريم عفاف وحجاب” به ممنوعيت ورود زنان به ادارات و محل کار در صورت داشتن “حجاب نامتعارف” اشاره کرده و بر ضرورت توبيخ و مجازات آنان در صورت تکرار تاکيد دارد. در طرح حمايت از “آمران به معروف و ناهيان از منکر” نيز دست نيروهای انتظامی همچون بسيج، سپاه و ساير نهادها برای رويارويی مستقل با بدحجابان بازتر شده است.
در متن چنين شرايطی اگر هم اسيد پاشی های زنجيره ای اصفهان عملی “خودانگيخته” باشد، از تبليغات و تهديدات و لايحه های پيشنهادی عليه زنان الهام گرفته است. اگر در ابتدای انقلاب گروه های فشار با حمله به زنان و با شعار “يا روسری يا توسری” حجاب اجباری را در خيابان ها تحميل می کردند، دور از ذهن نيست که همين گروه ها در پی اين گونه اظهار نظرها با شعار يا “حجاب يا اسيد” به مصاف بدحجابی بروند.
نحوه واکنش مسئولان سياسی و انتظامی کشور در بر خورد به اسيد پاشی ها تنها بر شدت گمانه زنی هايی که رد پای اقتدارگرايان و محافل تند رو را در اين حادثه مورد تاکيد قرار دادند، افزود. روحانی پس از سکوتی نسبتا سنگين و زير فشار انتقادات گسترده، تنها به اعلام موضعی مبنی بر شناسايی عاملان اين حوادث اکتفا کرد. رئيس مجلس شورای ااسلامی علی لاريجانی اما نسبت دادن اين حوادث به گروه های اقتدارگرا را فرصت طلبی سياسی به قصد فضا سازی عليه طرح “آمران به معروف و ناهيان از منکر” خواند. رهبر نظام حتی کلامی در محکوم کردن حادثه ای به اين مهمی که جامعه را تکان داد، بر زبان نياورد. نسبت دادن آماتور گونه اسيد پاشی به سرويس های خارجی و ادعای عجيب “گسترش تهديد به اسيد پاشی به دليل رسانه ای شدن آن”، اصرار بر بی ارتباطی اسيد پاشی ها با مساله حجاب – پيش از هرگونه شناسايی عاملان آن- و تهديد رسانه هايی که از اين ارتباط سخن گفته اند و بالاخره دستگيری معترضان به اسيد پاشی به جای دستگيری اسيد پاشان، بر ابعاد سياسی اين حادثه افزود و آن را در درجه نخست به چالشی بين مردم و مسئولين کشور بدل ساخت که به گفته احمد خاتمی “حيثيت نظام” را زير سوال برده است.
خشونت عليه زنان در نظام جنسيتی نابرابر قدرت در ايران
اگر در جوامع مدرن به رغم قوانين، سياست ها و ارزش های مسلط بازدارنده خشونت عليه زنان، همچنان شاهد خشونت گسترده عليه زنان در خانواده، در محيط کار و در خيابان ها هستيم، در جامعه ای نظير ايران که قوانين دينی و سياست رهبران کشور نيز بر تبعيض شديد جنسيتی و ايدئولوژی زن ستيزانه استوار است، خشونت ها می تواند ابعاد گسترده تری به خود گيرند.
به طور کلی نظام جنسيتی قدرت و ساختار مردسالار جوامع گوناگون که بر پايه نابرابری و تبعيض عليه زنان استوار است، زمينه اعمال خشونت عليه زنان را به عنوان ابزاری برای قدرت نمايی و حفظ سلطه مردان بر زنان حتی در مدرن ترين جوامع فراهم ساخته است. خشونت عليه زنان (فيزيکی، روانی، اقتصادی و يا جنسی) عموما در چهار حوزه خانواده، مدارس، محيط کار و اجتماع و خيابان به چشم می خورد. با آن که خشونت عليه زنان يکی از جدی ترين و فراگيرترين معضلات امروزين جامعه بشری است، با اين همه درجه و ابعاد آن در کشورهای گوناگون بسته به موقعيت زنان و ساختار مردسالاری در آن متفاوت است. به عبارت روشن تر رابطه مستقيمی بين قدرت زنان و ميزان امکان پذيری خشونت عليه آنان وجود دارد. هرچه زنان موقعيت ضعيف تری در خانواده و اجتماع داشته باشند، و مردان از قدرت برتری برخوردار باشند، خطر آن که با خشونت بيشتری روبرو شوند، افزايش می يايد.
برای نمونه سوئد يکی از کشورهايی است که در آن زنان يکی از بهترين موقعيت ها را در جهان به خود اختصاص داده و تامين برابری جنسيتی از مهمترين حوزه های سياست گذاری کشور به شمار می رود. در سوئد قوانين در مبارزه با خشونت عليه زنان و همچنين کودکان بسيار شديدتر از ديگر کشورها است و جامعه امکانات گسترده ای برای مقابله با آن ايجاد کرده است. بنا بر گزارش مجمع جهانی اقتصاد امسال کشورهای شمالی اروپا به ترتيب ايسلند، نروژ، فنلاند، سوئد، دانمارک بالاترين رتبه برابری جنستی را در جهان به خود اختصاص داده اند. در چنين جوامعی خشونت عليه زنان از آن امکان پذيری و مشروعيتی برخوردار نيست که در کشوری نظير ايران وجود دارد که ايدئولوژی رسمی حکومت بر پايه زن ستيزی و تبعيض جنسيتی استوار است و شکاف جنسيتی در آن يکی از بالاترين رده ها را در جهان دارد.
در گزارش امسال “مجمع جهانی اقتصاد” درباره شکاف و نابرابری جنسيتی در سطح جهان در زمينه اقتصاد، بهداشت، آموزش و مشارکت سياسی، از ميان ۱۴۲ کشور، ايران در رده ۱۳۷ جدول رده بندی قرار گرفته است. اين در حالی است که در بسياری از کشورها برابری جنسيتی افزايش يافته است که دليل عمده آن حضور پررنگ تر زنان در بازار کار و سياست است.
تنها در کشورهای مالی، سوريه، پاکستان، چاد و يمن نابرابری جنسيتی بدتر از ايران است. بر اساس اين گزارش وضعيت نابرابری جنسيتی در ايران و ۵ کشور ديگر در ۹ سال اخير بدتر شده است. علاوه بر آن هر سال شاهد تنزل جايگاه ايران در اين رده بندی هستيم. برای نمونه در سال ۲۰۰۶، ايران در رتبه ۱۰۸ در شکاف جنسيتی قرار داشت اما در ساليان بعدی به رقم ۱۲۷ افزايش يافت و امسال به يکی از شش کشوری که در آن زنان از بيشترين نابرابری جنسيتی برخوردارند بدل شده است. اين در حالی است که اين گزارش نشان میدهد که طی ده سال گذشته شکاف جنسيتی ميان مردان و زنان در سطح جهانی و ازجمله در خاورميانه و شمال آفريقا به دليل دسترسی بيشتر زنان به عرصه سياست و بازار کار، کمتر شده است. علاوه بر آن نزول رتبه نابرابری جنسيتی در ايران در حاليست که بر اساس برخی از داده های رسمی، در برخی از شاخصهای جنسيتی مانند سوادآموزی و تحصيل در مقاطع بالای علمی، زنان سير صعودی داشتهاند.
ساختار خشن مردسالاری درجامعه، با نهادينه کردن شکاف جنسيتی و تبعيض در حوزه خانواده، بازار کار و اجتماع، بستری عمومی برای اعمال خشونت گسترده ترعليه زنان فراهم می کند. در چنين جامعه ای هر چه مردان متعصب تر و از اقتدار مردسالارانه بيشتری برخوردارباشند، بيشتر ممکن است از خشونت برای پيشبرد خواست های خود سود جويند. متقابلا، مهمترين راه کاهش خشونت عليه زنان تقويت موقعيت زنان در بازار کار، در خانواده، در حوزه قوانين و حقوق مدنی و اجتماعی، گسترش برابری جنسيتی، تلاش برای تغيير الگوهای مردسالاری و تشديد مجازات خشونت عليه زنان و کودکان است.
اما در جامعه ای نظير ايران نه تنها از اين راهبردها خبری نيست، بلکه با در هم آميخته شدن نظام جنسيتی قدرت با نظام دينی، قوانين و تبليغات رسمی به صورت فزاينده ای زن ستيزانه و مشوق خشونت عليه زنان است.
نقش اقتدار دينی و اسلامی در خشونت و ستم عليه زنان
پژوهش های جامعه شناسانه نشانگر خصلت پدرسالار اديان گوناگون که خود در چنين محيط هايی شکل گرفته و رشد يافته اند، می باشد. اصولا تصور اين که اين اديان در هزاره های پيشين در متن جوامعی شديدا پدرسالار می توانستند خصلتی جز اين داشته باشند، بسيار وهم آلود و به دور ازواقعيت است. از آن گذشته پژوهش ها نشان می دهند که به صورت عمومی بين حقوق زنان و ميزان رشد نفوذ مذهب در همه جای جهان رابطه ای معکوس وجود دارد. هرجا که نفوذ مذهب گسترده تراست، زنان بی حقوق تر و بيشتر مورد ستم اند و هر جا که نفوذ مذهب کمتر است، زنان از شانس بيشتری برای طرح مطالبات و بهبود موقعيت خود برخوردارند. درهم آميختن اقتدار دينی و سياسی نيز نه تنها درهيچ کجا به بهبود موقعيت زنان ياری نرسانده است، بلکه با تقويت نفوذ سياسی دين بر ميزان فشار عليه زنان افزوده است. همين از اين رو همان طور که تجربه جوامع بشری نشان می دهد سکولاريسم يکی از پيش شرط های لازم – هرچند نه کافی – برای پيشروی حقوق زنان است. با اين همه برخی تاکيد می کنند ساختار اجتماعی جوامع مختلف و موقعيت طبقاتی و نسلی افراد بر خوانش ها و برداشت های دينی اثر گذاشته و هم از اين رو ارائه يک تصوير يکپارچه، جهان شمول و کليشه ای از رابطه دين با حقوق زنان مسئله برانگيز است. علاوه بر آن به تفاوت بين اديان گوناگون نيز نمی توان بی توجه بود. برخی جامعه شناسان وجود تفاوتی ماهوی بين اسلام و مسحيت را دليل نگرش منفی تر دين اسلام به زنان می دانند. آنان تاکيد ميکنند در مسيحيت زن به لحاظ جنسی موجودی منفعل است و هم از اين رو استراتژی کليسای مسيحی برای کنترل فرد و جامعه بر پايه سرکوب خواهش های جنسی به طور عمومی – همچون نشانه ای از غرايز حيوانی – استوار بوده است که فرد با تقوا بايد از آن سر باز زند و يا با غلبه بر آن، ايمان خود را تقويت کند. به عبارت ديگر در مسيحيت سکس پديدهای نکوهيده، زشت و مظهر قوای حيوانی و شيطانی است. يک فرد مومن بايد با پرهيز و کنترل آن، اراده آسمانی را بر خواهش نفسانی، روح را بر تن، پاکی را بر آلودگی پيروز گرداند. هم از اينروست که در برداشتهای افراطی مسيحی بر طبق گفته سنت پل آميزش جنسی بين زن و شوهر نيز اگر به قصد توليد مثل نباشد، گناه است. خودداری بسياری از مومنان مسيحی نظير راهبهها از رابطه جنسی نيز بر پايه چنين درکی از سکس استوار است. اين ديدگاه ها البته در مسيحيت امروز به شدت تعديل شده است.
اما اسلام به سکس نگاهی مثبت تر داشته و آنرا مزه بهشتی ميداند و هم از اينرو نيز به پرهيز کاران حوریها و غلمان بهشتی وعده داده است. به جای آن اسلام زن را قوه فعال و مهاجم جنسی دانسته و هم از اين رو بيشتر بر کنترل سکسواليته زن از طريق پوشاندن او و برحذر داشتن مردان از همراهی با زنان (جدايی جنسيتی) تاکيد ورزيده است تا ايمان مردان تحت “وسوسه های جنسی و اغواگری های زنان” بر باد نرود. کاهش سن ازدواج نيز از اين رو است که روابط جنسی بتواند در چهارچوبی “شرعی”، کنترل شود. بنا بر اين نظريه، موضع منفی تر اسلام به زنان برای مقابله با “فتنه گرای های” او را بايد در اين مسئله جستجو کرد.
پاسخ به اين پرسش که آيا وجود تفاوتی ماهوی بين اسلام و مسيحيت توضيح دهنده ميزان شدت سرکوب بيشتر زنان در جوامع اسلامی است و يا آن که کاهش نفوذ مذهب در جوامع مسيحی و افزايش نفوذ اسلام در کشورهای اسلامی که غالبا از ساختارهای متفاوتی برخوردارند، علت اين امر است، موضوعی پيچيده است که به سادگی نمی توان به آن پاسخ داد. با اين همه در يک بررسی مقايسه ای می توان مدعی شد در هر کشوری که نفوذ باورهای اسلامی در آن گسترش يافته است، زنان با تهديد به بی حقوقی بيشتری روبرو شده اند. بررسی موقعيت و حقوق زنان درايران، عراق، ترکيه، الجزاير، سومالی، مصر، فلسطين، پاکستان و افغانستان و بسياری از کشورهای ديگر در قبل و بعد از رشد نيروهای اسلام گرا در آن جوامع نشان می دهد نخستين قربانی قدرت گيری اسلام گرايان، زنان بوده اند. علاوه بر آن در هيچ يک از اين کشورها خوانش های ليبرال تر و معتدل تر از اسلام هم به دلايل قابل مکثی نتوانسته اند به گفتمان مسلط بدل گردند تا جلوی اين فرايند را بگيرند. هم از اين رو عجيب نيست که هرچه نيروهای بنيادگرای اسلامی در ايران نيرومند تر شوند، زمينه تهاجم آنان به حقوق زنان افزايش خواهد يافت. تشديد فشار به زنان درايران به ويژه در ماه های اخير را بايد نشانه ای از عزم بنيادگرايان اسلامی به پيشروی های بيشتر و تحکيم موقعيت خود در قدرت سياسی جستجو کرد.
افزايش خشونت عليه زنان گامی در طالبانيزه کردن اقتدار سياسی
کشمکش بين خوانش های اصلاح طلبانه از حکومت اسلامی با خوانش های اصول گرايانه در جمهوری اسلامی ايران با سرکوب جنبش سبز وارد مرحله تازه ای گشت که اساس آن را تقويت استبداد دينی، عروج نوبنيادگرايی، تلاش برای حذف علوم سکولار از دانشگاه ها و سختگيری های بيشتر عليه زنان، جوانان و جامعه مدنی تشکيل می دهد که پيش تر از آن به عنوان تلاش برای طالبانيزه کردن کشور نام برده ام. با روی کار امدن روحانی وقفه ای کوتاه در پيشروی های بنيادگرايان اسلامی در پيگيری اين پروژه ايجاد شد. با اين همه نظام ولايت فقيه و اصول گرايان ضمن تطبيق خود با شرايط جديد که بيشتر خاصيتی بين المللی برای نظام را دربر داشت، مصممانه نشان دادند اين تحول نمی تواند و نبايد مانع پيشروی آنان گردد. اگر چه جنبش سبز سرکوب و اصلاح طلبان نيز از قدرت سياسی حذف شدند، با اين همه جامعه مدنی و به ويژه زنان با مقاومت منفی خود و رويکرد به ارزشها و سبک زندگی يکسره متفاوت از ارزش های اسلامی حاکم، نشان دادند بسادگی تسليم آنها نمی شوند. فرايندی که به کاهش نفوذ مذهب در زندگی روزمره شهروندان ايران انجاميده و دير يا زود می تواند تهديدی عليه اقتدار سياسی بنيادگرايان اسلامی و کلا ارزش های اسلامی حاکم شود. در اين راستا تشديد تهديد و حملات به “بدحجابی زنان” و ارائه طرح های قانونی برای محدود تر کردن زنان و گسترش خشونت عليه آنان، فصلی مهم از اين پروژه برای تحکيم اقتدار بنيادگرايان اسلامی بر مردم و بی رنگ کردن رئيس جمهور “اعتدال گرای” کشور است. علاوه بر فضای سرخوردگی سياسی، دو عامل خارجی نيز در افزايش اعتماد به نفس بنيادگرايان اسلامی در اتخاذ اين موضع تهاجمی نقش ايفا کرده است. نخست در پی مذاکرات هسته ای و تحولات سياسی در سوريه و عراق، بنيادگرايان اسلامی در ايران بر اين باورند غرب ديگر در صدد حمله نظامی و براندازی نظام نيست. بنابراين حکومتی که نه در عرصه داخلی و نه در عرصه بين المللی خود را با تهديدی جدی روبرو نمی بيند، با دست بازتر می تواند پروژه نوبنيادگرايی اسلامی را دنبال کرده و بر شتاب آن بيافزايد. دوم ، ظهور پديده داعش به گونه ای پارادکسال موقعيت جمهوری اسلامی را تقويت کرده است. از يکسو وحشت از پيشروی های بيشتر داعش، غرب را بيش از پيش می تواند به جمهوری اسلامی ايران نزديک کند. از سوی ديگر مردم نيز ممکن است از وحشت حمله داعش به ايران، درجه تحمل پذيری اشان نسبت به نظام به رغم ناخرسندی و انزجار از آن بالاتر رفته و مقاومت کمتری دربرابر آن نسبت به گذشته نشان دهند. امری که زمينه پيشروی بنيادگرايان اسلامی عليه زنان و شهروندان را هموار تر می کند. از آن گذشته داعش به رغم آن که چالشی جدی در برابر جمهوری اسلامی ايران است، در عين حال الهام بخش نيروهای اقتدارگرا در ايران نيز می تواند باشد. اگر داعش توانست با بيرحمی و خشونتی بی نظير و توليد وحش، اقتدار خود را گسترش دهد و زنان را حتی در بازارها به بردگی بفروشد، چرا بنيادگرايان اسلامی در ايران نتوانند با توليد وحشت بيشتر و افزايش خشونت عليه زنان و شهروندان، اقتدار خود را بيش از گذشته تحکيم کنند و در اسلاميزه کردن هرچه بيشتر جامعه از رقبب فناتيک تر خود پيشی گيرند؟ به ويژه آن که از گذشته تا به امروز هم در دوران پهلوی و هم جمهوری اسلامی ايران، نحوه برخورد به جنسيت و حقوق زنان، جنبه نمادين در دگرديسی های سياسی و اقتدار سياسی در کشور داشته است.
ايستادگی در برابر خشونت عليه زنان
پرسش اين جا است جامعه ای که در پی اسيد پاشی و افزايش خشونت عليه زنان و محدوديت های روزافزون وحشت زده شده است، در رويارويی با اين اوضاع چه می تواند بکند؟ دفاع جانانه رهبران نظام از پيگيری طرح “آمران به معروف و ناهيان از منکر” به رغم واکنش جامعه در جريان اسيد پاشی های اخير نشان می دهد با فصل های تازه تری از گسترش خشونت و فشار عليه زنان در جامعه روبرو خواهيم شد. در برابر آن تنها بايد صدای اعتراض و مقاومت را از جمله با خواست شناسايی، محاکمه و مجازات عاملان اسيد پاشی زنجيره ای همگانی تر کرد. نظاره گری منفعل در برابر خشونت ، خود خشونت زا و نوعی همدستی منفعلاته با خشونت است. علاوه بر ان بايد اعتراض عليه طرح آمران به معروف و ناهيان از منکر را هرچه فراگير ترکرد. پاره ای از نوانديشان دينی ضمن دفاع از مشروعيت امر به معروف و نهی از منکر به عنوان يک اصل دينی آن را پديده ای ارشادی می خوانند که اگر هم قرار است در چارچوب قانون قرار گيرد بايد آن را به عنوان يک اصل نظارت و مسئوليت همگانی مطرح کرد تا به ابزاری برای سرکوب زنان و ديگر شهروندان جامعه بدل نشود. اما امر به معروف و نهی از منکر از آنجا که حد و مرزی نمی شناسد، می تواند در اساس مبلغ دخالت در حريم شخصی افراد و واداشتن آنان به رفتاری خلاف ميل خود شود و هم از اين رو نوعی افزايش خشونت را دربر داشته باشد. قانونی کردن اين اصل تنها مشروعيت سياسی و حقوقی اين مداخله جويی ها را افزايش می دهد.
در گذشته پاره ای از فعالان اجتماعی حجاب اجباری را مسئله جدی زنان ايران نمی دانستند. شايد هيچ حادثه ای نظير اسيد پاشی های اخير، تهديدات امامان جمعه به خشونت عليه زنان بد حجاب و پيش برد طرح هايی همچون آمران به معروف و ناهيان از منکر، اهميت اجتماعی و سياسی حجاب اجباری و جايگاه آن برای زنان را اين چنين شفاف روشن نکرده باشد. مصاف بين زنان “بدحجاب” و حکومت در طی چندين دهه نشانگر اهميت نمادين و واقعی مسئله حجاب اجباری برای کنترل سکسواليته زنان توسط حکومت اسلامی و تلاش برای رهايی از آن توسط زنانی است که خواستار تن سروری و کنترل بدن و پوشش خويش هستند. اين مصاف در دوران کنونی تنها با اسيد پاشی های زنجيره ای شدت گرفته است. تلاش برای متوقف کردن اين خشونت ها نه امر فردا که امروز است!
نویسنده: مهرداد درویشپور
منبع:گویا نیوز